- گرو نهادن
- چیزی را بعنوان رهن نزد کسی گذاشتن: گفت همره را: گرو نه پیش من ورنه قربانی تو اندر کیش من (مثنوی)
معنی گرو نهادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پایین نهادن، پایین آوردن، کنایه از دراز کردن، کنایه از ایجاد کردن، کنایه از بیان کردن
پایین نهادن چیزی را، پایین آوردن، معزول کردن، مواضعه کردن یا فرونهادن و برداشتن مطلبی. آن را به میان آوردن و زیر و بالا کردن: و اما بهیچ حال روی ندارد که با وی از حدیث رفتن فرو نهد و بر دارد
رفتن توجه کردن به جایی
توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
توجه کردن، واقع شدن
نهادن، گذاشتن، در میان گذاشتن
کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، فروتنی کردن
قدم گذاشتن، راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
اسپ نهادن از اسپ به زیر آمدن شکست خوردن مغلوب شدن عاجز آمدن
اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
گام گذاردن قدم گذاشتن: هر که در راه او نهادی گام گشتی از زخم تیغ دشمنکام. (هفت پیکر. ارمغان)، روانه شدن رفتن
فروتنی کردن، فرمانبرداری و اطاعت نمود، منقاد شدن، تسلیم شدن
گوش دادن استماع کردن، استراق سمع کردن: صابر و حملا در سرای شاه آمدند و نظاره میکردند و گوش نهاده بودند تا چه شنوند، متوجه شدن توجه کردن
به دقت گوش دادن
عاجز آمدن پر افکندن، بیرون کردن کسی را از جایی آواره کردن دفع نمودن، از سر خود بلطایف الحیل دور کردن
چیزی را به رهن به کسی دادن
کنایه از تسلیم شدن، گردن نهادن، فروتنی کردن، فرمان بردن
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
قرار دادن چهره روی چیزی